میشه صبحا زود بلند شد و یه نفس عمیق کشید
میشه همون اول صبح صورت مادرتو ماچ کنی، میشه ساده بخندونیش
میشه بشینی و برای یه هفته ی آینده ات برنامه ریزی کنی و تهش ببینی جلوی همه کارا تیک خورده
میشه همین الان از فکر اینکه گوشیش زنگ بخوره و اسم تو باشه ذوق کنی
میشه برای روز دیدار لحظه شماری کرد: هر چند دور
میشه نگاهتو قفل کنی رو چیزی که میخوای
میشه نوروز امسال رو متفاوت باشی
میشه به جاهای خالی درونت عادت کنی اصلا میشه نادیده اشون بگیری
میشه قرار بذاری هر هفته یه کاری که تا حالا تجربه نکردی رو انجام بدی: مثلا نصف شب و دوچرخه سواری با دوست صمیمیت.
میشه دنیا فقط تو باشه و یه صفر و یه یک!
میشه کر شد، کور شد اما به آرزوت رسید
میشه گفت گوه نخور .
اصلا چرا ماجرای زندگی رو پیچیده کنیم؟ میشه با دلمون زندگی کنیم: ساده، بدون بازی، بی ریا .
+ شما هم به این "میشه" ها اضافه کنید.
قبل از بازی مربی منچستر تو کنفرانس خبری از یه کوه حرف زد و گفت: "قله ها اونجان که ما فتحشون و ما یک کوه خیلی خیلی سخت داریم و هیچ چیز غیر ممکن نیست" کوهی که اینبار در هیمالیا نبود بلکه در پاریس علم شده بود.
منچسترینایتد با ده تا بازیکن اصلی مصدوم! تو نیمه اول 2-1 از یکی از شانسای قهرمانی CL امسال یعنی PSG جلو افتاد که یکی از گلا رو دقیقه 2 بازی زدیم و تو نیمه اول یکی از مدافع های ما مصدوم شد، اریک بیلی باید تعویض بشه و دالوت به جای اون وارد زمین میشد حالا منچستریونایتد دیگه یه تیم کامل مصدوم داره. نیمه دوم فقط به یه گل برای جبران شکست دو هیچ بازی رفت نیاز داشتیم. نیمه دوم شروع شد و مثل نیمه اول اونا شروع به حمله پرفشار کردن و وای که من سکته کردم وقتی که دیماریا با یه چیپ دروازه ما رو باز کرد و اونا به گل رسیدن دیگه همه چی عملا تموم شد . وایسااا ببینم خدای من . گل پذیرفته نیست: داور به درستی گل رو آفساید اعلام میکنه [هوووو یه نفس راحت] و زندگی اینجا هنوزم پیدا میکنه. هر دوتا تیم دیگه حمله نمیکنن و این به نقع PSG است منچستر باید حمله کنه اما با یازده مصدوم بنظر غیرممکن میاد چون تلاشی برای حمله نمیبینیم. دقیقه ها میگذرن و هرچه به آخر بازی نزدیک میشیم منچستریونایتد جلو تر میره اما توان زدن ضربه آخر رو نداره. دقیقه 90 شده و همه از این پیروزی 2-1با وجود حذف از لیگ قهرمانان اروپا بنظر راضی میان. دقیقه ی 91 دالوت [بازیکن جوانی که با یه تعویض اجباری به بازی اومد]از پشت محوطه جریمه یه شوت خارج از چهارچوپ میزنه و گزارشگر بازی میگه" کرنر . این میتونه آخرین فرصت منچستر باشه" همه منتظر ضربه کرنر هستن اما داور با تاخیر سوت میزن و با دستش علامت VAR (ویدیو چک) رو نشون میده نفسها حبس میشه و همه داور رو نگاه میکنن:
و دقیقه 94 منچستریونایتد به گل رسید نتیجه 3-1 شد و فقط چند دقیقه با صعود به مرحله بعد فاصله داشتیم پاریس بنظر فتح شده میاد و بالاخره داور با جان به لب کردن من سوت پایان بازی رو میزنه و سولسشائر به رکورد افسانه ای 17 بازی 14 برد 2 تساوی و یک شکست میرسه. حالا دیگه خلیفه (مالک باشگاه PSG) فهمید که یه مشت پول نمیتونه گل بزنه درست مثل زندگی که همیشه خوشبختی منتهاش نیست. یکی از بهترین شبای زندگیم سپری شد و من خودم دارم میبینم ورق زندگی داره برمیگرده: همه چیو دلی انتخاب کنین و باور کنین همه چی درست میشه.
از خودت برایم بگو از تو که حالا در جغرافیا جهان جایی نداری و فقط باید در زمان به دنبالت گشت!
+ مادر جانم دوسِت دارم خیلی زیاد همیشه کنارتم و امیدوارم من زودتر از تو بمیرم. ببخشید اگه همیشه اونچیزی نشد که تو میخواستی. از اتفاقای فردا: روز مادر کیکش افتاد پای من. بنظرم باید بیشتر از اینها دنبال امیدای زندگی بگردیم و اتفاقای بد رو نادیده بگیریم من تنها تو این شهر دنبال شوق زندگی گشتم و خیلی وقتا نتیجه اش غم روزافزون شد ولی هنوزم هستم و دارم ادامه میدم چون خدا بخاطر منه که صبحها طلوع میکنه و شبها غروب بخاطر منه که باران میباره بخاطر منه که گلها شکوفه میزنن درختا میوه میدن میدونین چرا؟ چون میخواد من ازشون عکس بگیرم و آخر شبا نشونش بدم. همینقدر احمقانه :)
احمق باشین احمق باشین آدم ترین.
- من از کسی نمی ترسم که هزار ضربه را یکبار تمرین کرده است، بلکه از کسی می ترسم که یک ضربه را هزار بار تمرین کرده باشد: موافقم
- طی چند روز آینده دو روز کاملا روستایی رو تجربه میکنم. (تا اطلاع ثانوی لغو)
- اینکه دورهمی دوباره میخواد پخش بشه خوشحال کننده اس.
- فک کن اسمت کابوس باشه: بنظرم که قشنگ میشه
- اگه خدا میتونست تا الان صد بار خودشو کشته بود، شاید تا حالا هیچوقت جدی بهش فکر نکرده، شایدم نمیتونه، شاید خدام ناقص باشه!!
- کتاب اونطوری حلش کرده بود ولی من اینطوری حلش کردم خیلیم ابتکاری.
- با اینکه خیلی با کوهنوردی غریبه نیستم ولی هنوز نفهمیدم چرا باید از کوه بریم بالا، پارکای شهر رو ترجیح میدم.
- به آخرش فکر کنو بگو اصن بعدشم طوفان نوح بیاد.
زمان داره میگذره گاهی سریع و گاه های بیشتری آهسته اما مثل همه زمانها:
هنوزم آینده پر از محال و گذشته خفه شده زیر کوهی از دلتنگی و حسرت
هنوزم تاریخ رو فاتحان مینویسن
هنوزم بهانه های زیادی برای جنگ پیدا میشه. هنوزم آدما کُشته میشن .
هنوزم جهت رودخانه صاف میره سمت انتهای زوالی نامیرا
هنوزم آدمای زیادی صف میبندن برای واجد شرایط شدن و تا گردن فرو رفتن تو سیستمی که قراره اونجا خودشونو فراموش کنن
هنوزم معیار آزادی برای احمقها تولید فیلم ه
هنوزم خیلی ها بین امید واهی و امید دست و پا میزنن
هنوزم برون گراهای زیادی دلِ تیغ رو ندارن، بخاطر همین تو دنیای مجازی خودشون رو هر روز بی ثمر میکشن.
- من از کسی نمی ترسم که هزار ضربه را یکبار تمرین کرده است، بلکه از کسی می ترسم که یک ضربه را هزار بار تمرین کرده باشد: موافقم
- طی چند روز آینده دو روز کاملا روستایی رو تجربه میکنم. (تا اطلاع ثانوی لغو)
- اینکه دورهمی دوباره میخواد پخش بشه خوشحال کننده اس.
- فک کن اسمت کابوس باشه: بنظرم که قشنگ میشه
- اگه خدا میتونست تا الان صد بار خودشو کشته بود، شاید تا حالا هیچوقت جدی بهش فکر نکرده، شایدم نمیتونه، شاید خدام ناقص باشه!!
- کتاب اونطوری حلش کرده بود ولی من اینطوری حلش کردم خیلیم ابتکاری.
- با اینکه خیلی با کوهنوردی غریبه نیستم ولی هنوز نفهمیدم چرا باید از کوه بریم بالا، پارکای شهر رو ترجیح میدم.
- به آخرش فکر کنو بگو اصن بعدشم طوفان نوح بیاد.
میشه صبحا زود بلند شد و یه نفس عمیق کشید
میشه همون اول صبح صورت مادرتو ماچ کنی، میشه ساده بخندونیش
میشه بشینی و برای یه هفته ی آینده ات برنامه ریزی کنی و تهش ببینی جلوی همه کارا تیک خورده
میشه همین الان از فکر اینکه گوشیش زنگ بخوره و اسم تو باشه ذوق کنی
میشه برای روز دیدار لحظه شماری کرد: هر چند دور
میشه نگاهتو قفل کنی رو چیزی که میخوای
میشه نوروز امسال رو متفاوت باشی
میشه به جاهای خالی درونت عادت کنی اصلا میشه نادیده اشون بگیری
میشه قرار بذاری هر هفته یه کاری که تا حالا تجربه نکردی رو انجام بدی: مثلا نصف شب و دوچرخه سواری با دوست صمیمیت.
میشه دنیا فقط تو باشه و یه صفر و یه یک!
میشه کر شد، کور شد اما به آرزوت رسید
میشه گفت گوه نخور .
اصلا چرا ماجرای زندگی رو پیچیده کنیم؟ میشه با دلمون زندگی کنیم: ساده، بدون بازی، بی ریا .
+ شما هم به این "میشه" ها اضافه کنید.
زمان داره میگذره گاهی سریع و گاه های بیشتری آهسته اما مثل همه زمانها:
هنوزم آینده پر از محال و گذشته خفه شده زیر کوهی از دلتنگی و حسرت
هنوزم تاریخ رو فاتحان مینویسن
هنوزم بهانه های زیادی برای جنگ پیدا میشه. هنوزم آدما کُشته میشن .
هنوزم جهت رودخانه صاف میره سمت انتهای زوالی نامیرا
هنوزم آدمای زیادی صف میبندن برای واجد شرایط شدن و تا گردن فرو رفتن تو سیستمی که قراره اونجا خودشونو فراموش کنن
هنوزم معیار آزادی برای احمقها تولید فیلم ه
هنوزم خیلی ها بین امید واهی و امید دست و پا میزنن
هنوزم برون گراهای زیادی دلِ تیغ رو ندارن، بخاطر همین تو دنیای مجازی خودشون رو هر روز بی ثمر میکشن.
- من از کسی نمی ترسم که هزار ضربه را یکبار تمرین کرده است، بلکه از کسی می ترسم که یک ضربه را هزار بار تمرین کرده باشد: موافقم
- طی چند روز آینده دو روز کاملا روستایی رو تجربه میکنم. (تا اطلاع ثانوی لغو)
- اینکه دورهمی دوباره میخواد پخش بشه خوشحال کننده اس.
- فک کن اسمت کابوس باشه: بنظرم که قشنگ میشه
- اگه خدا میتونست تا الان صد بار خودشو کشته بود، شاید تا حالا هیچوقت جدی بهش فکر نکرده، شایدم نمیتونه، شاید خدام ناقص باشه!!
- کتاب اونطوری حلش کرده بود ولی من اینطوری حلش کردم خیلیم ابتکاری.
- با اینکه خیلی با کوهنوردی غریبه نیستم ولی هنوز نفهمیدم چرا باید از کوه بریم بالا، پارکای شهر رو ترجیح میدم.
- به آخرش فکر کنو بگو اصن بعدشم طوفان نوح بیاد.
پنج شنبه عصر رفتم بیرون که چرخی بزنم که هوا ابری شد با ابرای سیاه. میشد دید که مردم قدمهاشونو سریع تر برمیدارن چون رعد و برق مثل یه لامپ یهو آسمانو روشن میکرد. بر عکس بقیه من قدمامو آروم تر برمیداشتم چون علاقه عجیبی به رعد و برق دارم: گوشه ی یه آپارتمان یه جا برای نشستن پیدا کردم که بیشترین میدان دید رو به آسمون داشت نیم ساعتی همینطور گذشت که مادرم زنگ زد که بیا خطرناکه و فلان که منم دیگه برگشتم منظره های قشنگی رو دیدم.
- یه دوست تنبلیم دارم که تعریف میکرد درست وقتی میخواست فصل تنبلیِ کتاب "از حال بد به حال خوب" رو شروع کنه کتابو گم کرده.
- آدم بعضی موقع ها دلش برای نفرت انگیزترین آدمای زندگیشم میسوزه برای دست و پا زدنهای بیهوده اش که هر لحظه اونو بیشتر به پایین میکشه.
- یه کار خوب با یه آدم ثابت .
- اینجا عشق طعمه ی حریقی ساختگی شده و همه فقط دارن تماشا میکنن: کپسول آتش نشانی فقط یه قدم با اونا فاصله داره.
- کاش خنده ی آدما تو دستخطشون معلوم بود یا حسشون نسبت بهت.
{منچستر با جان کندن 2-1 برد از وستهام. نمیشه امید داشت که
باخت 1-0 با بارسا رو جبران کنه}
من ازت دوری میکنم و تو از چشمم میفتی داخل چاهی که به یه دنیای مجازی راه داره یه جا آروم میشینی به تماشا. با خودت میگی: این دیوونه هنوزم به آینده ی بهار این سالهای تکراریش امیدواره با اینکه بین دریایی از متغییرهایی که همیشه میگفت ازشون بیزاره داره خفه میشه.
میگم بین خودمون باشه من صداشو میشنوم اون اینو نمیدونه: بهتر، اینطوری واقعی تر میشه. با خودم میگم: آخر چاه این سالای تکراری به آسمون راه داره کاش میشد بهت توضیحش داد که این تئاتری که داری میبینیش هیچیش واقعی نیست نویسنده اش هروئینی بوده. پاشو پاشو از رو صندلیت بیا که تا آسمون خیلی راهه!
برای خیلیامون این وبلاگ شده تنها نقطه ی امن دنیا یه نقطه امن لا به لای زندگیمون: شبیه تنها دیوارِ با دَر اطرافمون برا خلاصی از دست جنب و جوشهای بیخود، جنگای داخلی، سقوطای بی مرگ، خنده های زورکیِ حال بهم زن و تنها راه نجات از دست این سکوت کُشنده.
- پیدا شدن یه دوست جدیدو میشه به فال نیک گرفت
- یه زمانهایی رو هم باید به یادآوری آینده اختصاص داد
- چرا بیشتر مواقع ترجیح میدیم به جای پله از مسیر مخصوص معلولا استفاده کنیم؟
- کم نیستن کسایی که فقط سیگار میکشن برای مخ زنی اگه مخی باشه!
من ازت دوری میکنم و تو از چشمم میفتی داخل چاهی که به یه دنیای مجازی راه داره یه جا آروم میشینی به تماشا. با خودت میگی: این دیوونه هنوزم به آینده ی بهار این سالهای تکراریش امیدواره با اینکه بین دریایی از متغییرهایی که همیشه میگفت ازشون بیزاره داره خفه میشه.
میگم بین خودمون باشه من صداشو میشنوم اون اینو نمیدونه: بهتر، اینطوری واقعی تر میشه. با خودم میگم: آخر چاه این سالای تکراری به آسمون راه داره کاش میشد بهت توضیحش داد که این تئاتری که داری میبینی هیچیش واقعی نیست نویسنده اش هروئینی بوده. پاشو از رو صندلیت پاشو که تا آسمون خیلی راهه
درباره این سایت