بالاخره visual studio نصب شد بریم ببینیم چه میشود .
یکی از کتاب هایم را به او دادم و آخر هر فصلَش چند خطی که در ظاهر کاملا بی ربط است نوشتم فردا کلاس ساعت اول را نمیروم چون از استادش بدم می آید گرچه کلاس ساعت دوم با استاد احمقَش هم چرت است ولی میروم چون امیدوارم بتوانم راهی را باز کنم که بشود بیشتر با او حرف زد. هوا هم سرد شده ولی من از همان هایی هستم که در یخبندان و دمای صفر درجه با شلوارک و آستین کوتاه در حیاط قدم میزند، آهنگ گوش میدهد، قمارباز میخواند و برای تمام شدن این کتاب مزخرف لحظه شماری میکند.
+ چاکرصفت نباش دوست خوب هم کلاسی زندگی بی دغدغه ارزش این صفت را ندارد!
درباره این سایت